- زبان ران
- سخن ران، پرگوی
معنی زبان ران - جستجوی لغت در جدول جو
- زبان ران
- زبان آور، سخنران، پرگوی، بلیغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن گویی، سخنرانی، برای مثال این چه زبان واین چه زبان رانی است / گفته و ناگفته پشیمانی است (نظامی۱۳ - ۶)
کسی که غیر از زبان مادری خود زبان دیگر هم می داند، کنایه از زبان آور، سخن دان، فصیح و بلیغ، برای مثال زبان دانی آمد به صاحبدلی / که محکم فرومانده ام در گلی (سعدی۱ - ۸۱)
صاحب قیل و قال، پر گوی پرحرف، فضول، قصه خوان داستانسرا
پرگوی، فضول
با زبان چشیدن (طعامی را)، سخن گفتن حرف زدن
لتره
بی ادب و جسور در تکلم
وعده دادن
ناسرایش ناسرایان
کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد، چاپلوس، متملق، چرب سخن
عمل و کیفیت زبانران
سرایش سرایان
آسیب و خسارت وارد آورنده
نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، برای مثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) گاوزبان
کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸)
سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن
چشیدن
چشیدن
گویا، سخنگو، آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند
کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند، زبان دل برای مثال چشمم به زبان حال گوید / نی آنکه به اختیار گویم (سعدی۲ - ۵۳۶)
وسط ران، کودک رسوا، آلت رجولیت
چاپلوس
گستاخ و پرحرف، کسی که در حرف زدن و سخن گفتن با دیگری گستاخی و جسارت می کند
چاپلوس، چرب زبان، کسی که با چاپلوسی و شیرین زبانی دیگری را فریب می دهد
Balloonist
воздухоплаватель
Ballonfahrer
аеронавт
baloniarz
热气球驾驶员
balonista
aeronauta
aeronauta